دلم امشب برای رباب خون است.
رباب تا دیشب و تا پیش از غروب امشب همه التماس بود و ناله؛
تا اصغرش به تمنای جرعه ای آب نگرید.
ورباب امشب سرتاپا تمناست تا اصغر دردانه اش دیگر باره بگرید.
دلم امشب برای رباب خون است.
بشکند دست حرمله که شکست دل رباب را.
رباب ندید که چگونه اصغرش بر دستان بابا خندید
از بوسه ای که به تیر سه پر زد.
رباب ندید آن نگاه واپسین اصغر را
که چشم در چشم بابا گشود و به خواب رفت.
رباب ندید آن صورت گلگون و آن گلوی سرخ نازدانه اش را بر دستان بابا.
رباب ندید آن محاسن خضاب شده به خون بابا را
از خون قربانی شش ماهه اش.
که حسین می بایست قربانی اش را به قربانگاه بزک می کرد و
آرایه می بست.
دلم امشب برای رباب خون است.
و رباب هنوز که هنوز است
هر نیمه شب به تمنای گریه ی اصغر بیدار بیدار است.
و رباب امشب و فردا شب و شب های پس از این
دلتنگ گریه های اصغر است.
و رباب چه کند با این سینه که امشب در نبود اصغر لبریز شیر است؟!
و رباب امشب سر تاپا گریه است به تاوان نبود گریه های اصغر.
دلم امشب برای رباب خون است.
و فرات را بنگر که چه بی شرمانه جاری ست؟!
و فرات را بنگر که بی نگاهی به سوز دل رباب
به تمنای خاموش ساختن کدامین شرر جاری است؟!
و فرات را بنگر که در نبود گریه های اصغر
شرشرش گوش صحرا را کر می کند!
دلم امشب برای رباب خون است.
دلم امشب برای عروس با وفای فاطمه ،
دلم امشب برای عروس با حیای فاطمه،
دلم امشب برای رباب بعد از حسین ؛
دلم امشب برای مادر مهربان اصغر خون است.
و نسیم از این پس
به جای صدای در گلو خشکیده ی رباب
برای اصغر لالایی خواهد خواند.
دلم امشب برای رباب خون است.
11محرم