سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشه، حکمت را ثمر می دهد . [امام علی علیه السلام]

امان از دل زینب ... - نسیم یاد معبود در کویرستان جان

Powerd by: Parsiblog ® team.
امان از دل زینب ...(شنبه 88 دی 12 ساعت 10:0 عصر )



زینب که می­گویی، همه­ی وجودت را بوی تولد در بر می­گیرد. زینب که می­گویی، عزم فتح غم، همپای تو می­شود. می­آید تا یکی یکی حزن ها را با خودش بشوید. نام زینب که صاعقه وار بر قلبت فرود می­آید، می­خواهی بنویسی. بنویسی از بین الحرمین های زینب...
فرقی ندارد که چه سالی باشد. سال، سال­هاست که از شمارش افتاده است. زمان، زمان درازیست که در عاشورا متوقف شده است. زمین، دیریست که دیگر همه­ی مرزها را برداشته و همه­اش کربلا شده است.

همه­اش به خاطر شماست، بانوی فاتح؛ ام الفتوح کربلا. زینب...
بگو تو را چه شده که تا چشم بر هم می­گذاشتی، همه اش بین الحرمین می­دیدی؛ اما...؟ اکنون که در بین الحرمینی، نمی­دانی کجا را باید نگاه کنی؟! نکند بین عباس و حسین خود را گم کرده­ای بانو؟ نکند دنبال علی اکبر و عباس و حسین می­گردی؟
حق می­دهم بانو؛ با چه بشناسی؟ چهره­ی علی اکبر که تو را به یاد پیامبر می­انداخت را چگونه می­خواهی در میان این پیکرهای به خون غلطیده پیدا کنی؟ مگر باورت می­شود که این «اربا اربا» شده، علی اکبر حسین توست؟! دنبال قامت بلند عباس مگرد که پیدا نخواهی کرد. ببین کجا دست و سر و تن از هم جدا شده؟ کنار نهر علقم برو و شرحه شرحه شده ترین پیکر را پیدا کن. خجالت مکش که باز عباس به پای تو بلند شود. دیگر از آن عباس...
نه بانو. آن­جا مرو. حسین آنجا بود که گفت: «کمرم شکست». شما باید که قدتان، قامتتان راست بماند؛ تا موذن قد قامت الصلوات را از قامت به نماز ایستاده­تان بخواند. ولی بیا دنبال حسین بگردیم؛
بانو اگر دیر کنی ...
اگر دست روی دست بگذاری....
ببین؛ خورشید دارد غروب می کند . دارد به گودی آن سوی میدان می­رود. به بالای آن تل برو...
آسمان را چه شد؟ چند ساعت به اذان مانده؟ پس این تکبیر برای چیست که این قوم سر می­دهند؟!
زینب جان بیا که شناختن حسین کار توی تنهاست. تو که تا چشم بر هم می­نهادی، پروانه­ای می­شدی که گرد یکی از «اصحاب عبا» بچرخی، باید که اکنون هم حسین را بتوانی پیدا کنی. تو که آن روز، بالای سر عبای پیامبر که بر روی خودش، مادرتان فاطمه، پدرتان علی، حسن و حسینتان کشیده بود و شما پروانه وار در آسمان گرد سرشان می چرخیدید و گویی طواف می کردید؛ اکنون از اصحاب عبا، یکی، آن هم حسین مانده است! بگرد بانو؛ پروانه که وقت سوختنش رسیده باشد، شمعش را خوب می­تواند پیدا کند.
ببین که چه نور سرخی دارد حسین! بانو؛ نکند دیر کرده­ایم و شمعت سوخته و سر در بدن ندارد؟
بانو بیا به آتش بزنیم؛
بیا تیرهای نیم شکسته را کناری بزنیم و از پیراهن فاطمه خبر بگیریم.
قبای اسیری به تن کن، دختر زهرا.
دیگر طواف تمام شده و وقت هروله رسیده است.


» محجوبه
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
میلاد حضرت فاطمه
یا رب حول حالنا الی احسن الحال !
فتمّ میقات ربّه اربعینَ لیله...
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
بال پرواز
فریاد زمزمه های دیرینه ی دل
امان از دل زینب ...
دلم امشب برای رباب خون است.
زینب تکیه گاه عصر دهم
مجلس ذکر ابا عبد الله الحسین
[عناوین آرشیوشده]

بازدیدهای امروز: 4 بازدید
بازدیدهای دیروز: 12 بازدید
مجموع بازدیدها: 158141 بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

امان از دل زینب ... - نسیم یاد معبود در کویرستان جان
مدیر وبلاگ : محجوبه[304]
نویسندگان وبلاگ :
عفیفه سادات[45]
فهیمه سادات[20]
ساجده سادات[11]
نجمه سادات[13]

»

اسما خداوند متعال

پیوندهای روزانه «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
»

اشتراک در خبرنامه «
 





Powered by WebGozar

کدهای جاوا وبلاگ